«همه چیز متعلق به مسیح است»- و سایر پیامهای درهم از ریچارد رور
۱۶ سپتامبر ۲۰۱۹- مایکل مککلیموند
در سال ۲۰۱۴، در کنسرت مایکل گانگور در کلاب کوچکی واقع در سنت لوئیس شرکت کردم. در حالی که در صف کلاب ایستاده بودم، بغل دستی من تصادفاً از بستگان او بود؛ در گفتگویی که با او داشتم، در مورد ایمان مایکل حس خوبی به من دست نداد.
دوستان به من گفته بودند که گانگور در آن زمان خود را طرفدار تفکر «سلبی» میدانست- یعنی نمیتوان برای خدا اسم در نظر گرفت، به او برچسب زد یا او را توصیف نمود. او از این دیدگاه پدر را کنار گذاشته و در حال حاضر به لقب ویشنو داس («خادم ویشنو») پاسخ میدهد. لیسا همسر گانگور در مصاحبهای در سال ۲۰۱۸ گفت: «من بابت مصیبت از دست دادن ایمان شاکر هستم، چون به نظرم این راه لازم بود. این راهی بود که باید در آن قدم برمیداشتیم.»
همچنان که گانگور از دوران مسیحیت خود عبور میکرد، یک راهنمای روحانی پیدا کرد- پدر ریچارد رور. در ماه مارچ ۲۰۱۹، گانگور در مصاحبهای با رور که بیش از ۲ ساعت به طول انجامید، دربارۀ کتاب جدید وی گفتگو کرد: مسیح کیهانی: چگونه یک واقعیت فراموش شده میتواند هر آنچه میبینیم، به آن امیدواریم و ایمان داری، تغییر دهد.
رور کیست و در کتاب جدید خود چه تعلیمی میدهد؟
رور، مشاور روحانی
رور که ۷۶ سال دارد، از راهبان فرانسیس مقدس بوده و به مدت ۵۰ سال به عنوان کشیش کاتولیک خدمت میکرد؛ او «مرکز عمل و اندیشه» را در آلبوکورکی نیومکزیکو افتتاح کرد. کتاب مسیح کیهانی رور رتبۀ نخست را در سایت آمازون به دست آورده، هم در زمینۀ مسیح شناسی و هم اخلاقیات مسیحی، و از جانب یوتو سینگر بونو توصیه شده است. اپرا وینفری در سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۹ مصاحبهای با وی داشت. راب بل که قبلاً شبان بود تحت تاثیر رور قرار گرفت و مصاحبهای ۹۰ دقیقهای با او انجام داد.
با جستجوی عنوان« گزارشگر بینالمللی و کاتولیک»، به مقالات بسیاری که به قلم رور نوشته شده یا دربارۀ اوست یا از او نقل قول شده، دست مییابید. بهندرت میتوان نام نویسندۀ روحانی و کاتولیک دیگری را آورد که در سالهای اخیر آثاری بیش از او به چاپ رسانده باشد. یکی از مقالات اخیر، دربارۀ تاثیر روزافزون رور بر نسل جوان و تشنۀ امروز نوشته شده و گوشهای از روایت یکی از شرکت کنندگان رویداد رور را به ما نشان میدهد:
آنتونی گرافاگنینو خود را به لحاظ روحانی درمانده اما کنجکاو توصیف میکند. او که ۲۸ سال دارد و از شاخۀ پنتیکاست به توحیدگرایی رو آورده، گفته از «عبارات کهنه و منسوخ ایمان که هیچ تاثیر مثبتی روی مردم و دنیای اطراف من ندارند» خسته شدم. با این حال، «کشف سنت مسیحی-عرفانی از طریق کار یکی از راهبین فرانسیس مقدس به نام ریچارد رور در تغییر این دیدگاه به من کمک کرده» و گرافاگینینو میگوید «کار پدر ریچارد به من اجازه داده راه ورود به مسیحیت را پیدا کنم، در حالی که قبلاً راهی برای آن نمیدیدم.»
مسیح کیهانی- «عیسی» و «مسیح» از دیدگاه رور
پروژۀ وسیع رور در کتاب جدیدش این است که «عیسی» را از «مسیح» تمییز دهد. او تقریباً در ابتدای کتاب خود میپرسد: «کارکرد یا نقش مسیح از چه نظر با عیسی متفاوت است؟» (ص. ۱۱). پاسخ او این است که «عیسی» محدود، خاص و زمینی است، در حالی که «مسیح» نامحدود و کیهانی است. رور مینویسد «بدیهی است که مسیح فقط همان عیسای ناصری نبود، بلکه چیزی فراتر و عظیمتر بود» (ص. ۳). از نظر رور «عیسی» در مقایسه با «مسیح» کوچک و ضعیف است. او در روایت خود پیرامون رستاخیز عیسی، نه تنها «عیسی» را از «مسیح» متمایز میگرداند، بلکه آنها را نقطۀ مقابل هم قرار میدهد. او میگوید «عیسی» باید ناپدید شود تا «مسیح» ظاهر گردد.
رور در کتاب مسیح کیهانی، عیسی را «آمیزهای از ماده و روح» مینامد (ص. ۱۴). گرچه این ادعا کاملاً غلط نیست، اما بهمنزلۀ کوچک جلوه دادن اوست- عبارتی است که میتوان به هر انسانی نسبت داد. رور مشخصاً نمیگوید که «عیسی همان مسیح است» یا «عیسی خداست.» در عوض، میگوید «مسیح خداست» و «عیسی...ظهور [خدا] در زمان است» (ص. ۱۹). زیرا از نظر رور همه چیز در جهان جلوۀ خداست و عیسی را مظهر خدا نامیدن، صرفاً به این معناست که عیسی بخشی از عالم هستی است.
رور در متن دیگری عیسی را «همزیستی فوقالعادۀ الوهیت و بشریت» مینامد (ص. ۱۳۰). با این وجود، «همزیستی» میتواند به این معنا باشد که عیسی شاید فقط انسانی بوده که با خدا تعامل داشته، نه چیزی بیشتر. او دوباره مینویسد: «ما زمان زیادی را صرف پرستش این پیامآور نمودهایم و سعی میکنیم دیگران را نیز به همین کار ترغیب کنیم...[عیسی] بارها از ما خواسته که او را پیروی کنیم و حتی یک بار هم نگفته او را پرستش نماییم» (ص. ۳۲).
تعریفی مجدد از اصطلاحات کلیدی رور
رور به این خاطر که به طرق عجیب و ناآشنایی از کلمات آشنای مسیحی استفاده میکند، ممکن است خوانندگان را سردرگم کند. در ذیل برخی از تعاریفی را که با آنها سر و کار داشته، ذکر کردهایم:
خدا: اصطلاحی ذهنی که بیانگر دیدگاه مردم نسبت به دنیاست. «هر چیزی که شما را به شکل مثبتی از خودتان بیرون میکشد...برای شما همچون خدا عمل میکند» (ص. ۵۲). «هرگاه محبت را انتخاب میکنید با «شخصیتی الهی» در تماس هستید. حتماً لازم نیست آن را خدا بنامید.» (ص. ۱۷۵).
مکاشفه: به معنای این نیست که خدا خود را در نقطهای متمایز از تاریخ آشکار کرده است. در عوض این اتفاق در هر زمان و هر مکان اتفاق میافتد: «کتاب حاضر...[سعی میکند] مسیحیت را بهعنوان یک مذهب طبیعی از نو بنا کند، نه مذهبی که صرفاً بر پایۀ مکاشفۀ خاص بنا شده و تنها در اختیار عدۀ معدودی است.» روحانیتِ رور طبیعتمحور است و «تمایز ذهنی موجود بین «طبیعی» و «غیرطبیعی»... فرومیپاشد.» (ص. ۷).
خلقت: خدا-از زمان انفجار بزرگ به بعد- در همه چیز «تجسم» یافته بود: «مکاشفۀ هر کسی که او را خدا مینامید در خلقت فیزیکی، همان «تجسم اولیه» است (اصطلاح کلی برای جسم پوشیدن هر روحی)، که خیلی قبلتر از تجسم شخصی و ثانوی که به باور مسیحیان در مورد عیسی رخ داد، وجود داشت (ص. ۱۲). رور مینویسد: «خدا همه چیز را از طریق تبدیل شدن به آنها، محبت مینماید » (ص. ۱۶ و ۲۰).
مسیح: او بیشتر یک پروسه است تا یک شخص: «راز مسیح واقعهای نبوده که یک بار رخ داده باشد، بلکه فرایندی است که پیوسته در طول زمان رخ میدهد- مثل نور که دائماً جهان را پر میسازد» (ص. ۱۴)؛ بنابراین، «حضور خالق را فقط به یک جلوۀ بشری مانند عیسی محدود» نمیکند (ص. ۱۶). رور جملات زیادی به کار نمیبرد تا بگوید عیسی تجسم خدا یا پسر خدا بود یا هست. او در عوض، دربارۀ «تجسمی که مسیحیان باور دارند در مورد عیسی رخ داد» مینویسد.
در دیدگاه او، تجسم به نوعی دیدگاه تبدیل میشود که مردم در مورد عیسی دارند و واقعهای عینی به شمار نمیرود. رور کتاب خود را به سگش ونوس تقدیم میکند که برای او همان «مسیح» بود.
واقعۀ صلیب: اتفاقی که برای عیسی رخ داد و باید برای ما نیز رخ دهد. روایت کتاب مقدسی مرگ و قیام به ما تعلیم میدهد که هر انسانی باید از دلبستگیهای خودمحور («بر صلیب شدن») رها شده تا تولد تازه («قیام») یابد. مرگ عیسی «عمل عظیم اتحاد خدا» با انسان بود (ص. ۳۳) «نه نوعی معاملۀ خونین که عدالت خدشهدار شدۀ خدا «ایجاب میکرد» تا مشکل گناه بشر رفع شود» (ص. ۱۴۰). مرگ عیسی نجات را به ارمغان نیاورد. بلکه من عیسی هستم، تو عیسی هستی، همه عیسی هستند- رور همینجا مطلب را به پایان میرساند.
رستاخیز: یعنی «اصل کلی تمام واقعیت»، به عبارت دیگر، «رستاخیز معادل دیگری برای تغییر است» (۱۷۰-۱۷۱). در یکشنبۀ عید قیام «بدن محدود شدۀ عیسی به نوری نامحدود که در همه جا حضور دارد، تبدیل شد» (۱۷۶). او چنین اضافه میکند: «اگر دوربینی روبروی قبر عیسی قرار میدادند، آنچه مشاهده میکردید، مردی تنها و از قبر بیرون آمده نبود...[بلکه] چیزی مثل پرتوی نور میدیدید که به همه جا میتابید» (ص. ۱۷۷). با این وجود، رور با گستاخی تایید میکند که «من در مورد این مساله [رستاخیز عیسی] و طبق آنچه معیار و پذیرفته شده، محافظهکار هستم و عقاید راستین دارم» (ص. ۱۷۲).
زمانهای آخر: رور در این زمینه مطالب اندکی را بیان میکند شاید به این دلیل که تایید میکند پیوند خدا با انسان و کیهان واقعیتی متعلق به حال است نه امیدی که هنوز تحقق نیافته. او میگوید: «دیر یا زود قدرت دروغین از هم میپاشد» و «این «ظهور ثانوی و [تدریجی] مسیح» است» (۱۹۸-۱۹۹). رور نجات همگانی را تایید کرده و مینویسید: «جهنم و مسیح نمیتوانند همزمان با هم وجود داشته باشند» و خبر خوش باید «برای همه خبر خوش» باشد (ص. ۱۸۵).
تعلیم تاریخی پیرامون مسیح و تجسم
هرچند رور خود را در پوشش کاتولیک و روحانیت فرانسیسی پنهان میکند (۲۱-۲۲، ۶۵، ۱۲۹، ۲۳۹)، اما بخش عمدهای از مطالب وی با تعلیم کلیسای کاتولیک و مسیحیت تاریخی تناقض دارد (من اخیراً دربارۀ کتاب رور با یک شبکۀ رادیویی کاتولیک مصاحبه کردهام).
رور برخلاف تعلیم سنتی، ادعا میکند که «تجسم نخست» زمانی اتفاق افتاد که خدا جهان را خلق کرد. این یک مشکل مشهود است: اگر خدا وجودی شخصمند است، پس چگونه توانست بدون شخصیت پذیری با جهان فیزیکی وارد «تجسم» شود؟ من و شما بهعنوان موجودات دارای شخصیت، نمیتوانیم در موجودات بیجان تجسم پیدا کنیم. پس چطور انتظار داریم که خدا در سنگ، اقیانوس یا فضا تجسم یابد؟ اگر بر این باور باشیم، آن یگانه جسم یافته را خوار کردهایم.
کتاب ایرنائوس به نام به ضد بدعتها که در قرن دوم نوشته شد، اشتیاق رور برای متمایز ساختن «مسیح» از «عیسی» را مطرح میسازد. ایرنائوس در این کتاب، این اصل را بنا نها که «مسیح نمیتواند از عیسی جدا شود.» یکی از قدیسین قدیمی اضافه کرد: «بنابراین، بدیهی است که پولس رسول مسیحی جز او نمیشناخت- کسی که رنج کشید، دفن شد، از مردگان برخاست، متولد شد و بهعنوان انسان سخن میگوید.» ایرنائوس خاطر نشان کرد که جدا کردن «مسیح» از «عیسی» «کفر» است- کاری که برخی نویسندگان ناستیکی انجام میدادند.
چه افرادی به جز رور «مسیح» را از «عیسی» جدا میکنند؟ این افراد عبارتند از: سرینتوس، شخص ناستیکی قرن دوم؛ مری بیکر ادی، موسس علم مسیحی؛ و متفکرین نیوایج در دهۀ ۸۰ میلادی. ادی نوشت: «عیس بهعنوان انسان، ازلی نبود و نیست، بلکه مفهوم خدا یا مسیح، ازلی بود و هست.» رور جزو همین دستههای الهیاتی خجالت آور است.
عهدجدید از قضیهای کاملاً متفاوت شروع میکند، از جمله اینکه «عیسی، مسیح است» و «الوهیت با همۀ کمالش به صورت جسمانی در مسیح ساکن است» (کول ۹:۲). اول یوحنا ۱:۴-۳ میگوید: کسانی که «آمدن عیسی مسیح در جسم بشری» را انکار میکنند، «روحِ ضدمسیح» را نمایان میکنند. رور در کتاب مسیح کیهانی میگوید «کلام انسان شد» (یوحنا ۱۴:۱) به «یک جسم بشری اشاره ندارد» (ص. ۵). اما اگر پسر ازلی در «یک جسم بشری» تجسم نیافت، پس معجزۀ تجسم اصلاً چگونه اتفاق افتاد؟ کتاب مسیح کیهانی با آنچه کتاب مقدس «روح ضدمسیح» مینامد، مطابقت دارد.
واقعیت شر
یکی از جدیترین مشکلات رور این است که مسالۀ تشخیص اخلاقی را به رسمیت نشناخته است. او به ما میگوید که خدا در مرگ عیسی به رنج دیدگان تاریخ میپیوندد. تا اینجا خوب است. اما همینجاست که تلاش او برای بازیابی مفهوم مرگ مسیح، با تعلیم «مسیح کیهانی» وی به مشکل میخورد. رور در این کتاب هرگز به مسالۀ اخلاقی -چیزی که در تمام جهانبینیهای وحدتگرا رایج است- تشخیص خیر از شر نمیپردازد.
زیرا اگر «مسیح» دختری یهودی است که زیر تختش قایم شده و تلاش میکند از دیدهها پنهان بماند، میتواند عضو ارتش نازی هم باشد و با لگد بر در خانه بکوبد. او با پیروی از اولویتهایش ممکن است بخواهد با قربانی جوانِ این داستان همذات پنداری کند، اما اگر من بخواهم با خشونت و وحشیگری گارد نازی همذات پنداری کنم، چه؟ بنا بر اصول رور، سرباز قصیالقلب همان مسیح است و به همان اندازه میتواند قربانی بیچاره هم باشد. فرضیهها میتوانند به آسانی به الهیات گارد نازی و به همان اندازه به الهیات همبستگی با قربانیان ختم شوند. من در این مسالۀ اخلاقی، هیچ راه نجاتی نمیبینم، مگر اینکه رور یا فرضیۀ «مسیح کیهانی» را دور بیاندازد یا «مسیح کیهانیای» را بپذیرد که هم خیر است و هم شر، هم رحیم است و هم بیرحم. اگر او بپذیرد که همه چیز مسیح نیست، استدلال او فرومیپاشد. اما گزینۀ دیگر این است که ادعا کند مسیح هم شر و هم خیر است.
مسالۀ نجات خویشتن
در طول قرن دوم، باورمندان به فلسفۀ ناستیسیزم دربارۀ «عیسی»، «جهل»، «نجات» و «گناه» نوشتند و در عین حال مفاهیمی را برای آنها در نظر گرفتند که با کتاب مقدس در تضاد بود. از نظر ایشان، عیسی الگویی برای تمام انسانها بود. مشکل اساسی انسان از نظر ایشان، عدم آگاهی آنان نسبت به هویت حقیقیشان است. غلبه بر چنین جهلی از طریق معرفت (به یونانی گنوسیس) پدید میآید. همۀ انسانها باید از طبیعت حقیقی خود آگاه شوند؛ عیسی نخستین کسی بود که از این امر آگاه شد.
دیدگاه رور با آموزۀ نجات خویشتن برابری میکند - و واقعیت تاریخی عیسی را به کلی تحت الشعاع قرار میدهد.
از این رو، عیسی ما را نجات نمیدهد؛ بلکه ما با گذر از جهل و رسیدن به معرفت خود را نجات میدهیم. از نظر شخصی مثل رور، عیسی شاید شخصیت مفید و موثری باشد اما نمیتواند واجب و حیاتی باشد، زیرا میتوان از عدم خِرَدِ «خودِ دروغین» به حکمت «خود حقیقی» رسید و این امر امکانپذیر است- بدون شنیدن نام عیسی یا ایمان آوردن به او. از این رو، موضع رور برابر است با آموزۀ اعتقاد به نجات خویشتن- و واقعیت تاریخی عیسی را کاملاً تحت تاثیر قرار میدهد.
چه درسی میگیریم؟
برگردیم به داستانی که در ابتدا مطرح کردیم: فقط مایکل گانگور از دل خود خبر دارد- یا شاید فقط خدا (ارمیا ۹:۱۷-۱۰)- و ما نمیتوانیم پی ببریم چه روابط علت و معلولی بین تعالیمی که از رور ارائه داد و از دست دادن ایمان مسیحیاش وجود دارد. اما شاید از خود بپرسیم آیا آثار رور برای خوانندگان همچون پلی روحانی و الهیاتی عمل میکند تا آنان را به تفکرات پسامسیحی، بینالادیانی یا طبیعتگرا برساند؟
همانطور که اشاره کردیم، رور مکاشفۀ خاص را قبول ندارد. طبیعت (بخوانید خدا) تمام آن چیزی است که به آن نیاز داریم. «مسیح» فقط برچسبی نیست که بتوان آن را در همه جا چسباند، بلکه میتواند در هیچ کجا کاربرد نداشته باشد. امروزه، افرادی که فرهنگهای غیرطبیعی و سوفسطایی دارند، شاید بخواهند از همذات پنداری با «مسیح» یا اشاره به او خودداری کنند. و اگر مفاهیمی مثل «خدا»، «مسیح» و «عیسی» را بتوان حذف کرد، چرا این کار را نکنیم؟ چرا نگوییم «عالم هستی مرا هدایت میکند» یا «من با جریان کیهانی پیش میروم؟»
مشکل رور فقط این نیست که یک سری مواضع الهیاتی قابل بحث را پذیرفته است؛ یا اینکه، راز حیاتی، تبدیل کننده و مقدس انجیل- کلام جسم شد (یوحنا ۱۴:۱)- در باور او جایی ندارد. بلکه هیچ چیزی برای او باقی نمیماند. اگر به قول او، بدن عیسی ناپدید شد و نور او همه جا ساطع گشت، پس چیزی جز خودِ جهان برای پرستش باقی نمیماند. یا شاید نتیجهگیری این باشد که شخص طبیعت مسیحِ خود را بپرستد؟ به سختی میتوان فهمید که پرستش جهان یا خویشتنن چه فرقی دارد با پرستش هیچ چیز در نوعی مبهم از پوچگرایی زاهدمآبانه؟
در این رضایت شادمانۀ رور که همه خوب هستند و همه چیز رو به راه است، چیزی به خواب رفته. کسی که در زندگیاش با مشکلات واقعی دست و پنجه نرم میکند - از یک گانگستر خشن که در خیابان هجوم میبرد و شخص معتاد به الکل یا مواد، گرفته تا عضوی از یک خانواده که خودکشی میکند- از فهمیدن این موضوع که «مسیح صرفاً نامی است برای همه چیز»، دلگرم نمیشود. کسانی که کمرشان زیر بار زندگی خرد شده، احتمالاً خوشبینی احمقانۀ رور را با خشم پاسخ دهند. با وجود صحبتهایی که رور در مسیحیت کیهانی دربارۀ غلبه بر امتیاز اجتماعی کرده، این کتاب مناسب عدۀ معدودی است که در راحتی و رفاه زندگی میکنند. این کتابی نیست که یک بیخانمان بخواهد آن را بخواند یا تحسین کند. به نقل از دوروتی پارکر: «این کتاب را نباید به آرامی کنار گذاشت. بلکه با تمام قدرت آن را دور انداخت.»
روحانیت واقعی در مسیحیت
روحانیت جدی در مسیحیت از کجا آغاز میشود؟ به غیر از کتاب مقدس، آثار فراوانی وجود دارند که میتوان به آنها رجوع کرد، بسیاری از آنها بهصورت آنلاین در اختیار شماست. چند مورد از کتابهای محبوب من عبارتند از: بندیکتا وارد، ترجمه: گفتههای پدران بیابان؛ برنارد کلرو، درباب خدای مهربان؛ توماس ا کمپیس، الگوبرداری از مسیح؛ فرانسیس دو سلز، مقدمۀ زندگی پارسا؛ و ای. دابلیو. توزر، در طلب خدا و شناخت آنچه مقدس است.
هیچ ایماندار مسیحی پس از کند و کاو در این کتاب، تمایل ندارد دوباره سراغ آن برود و مطالب ارزشمندی در آن پیدا کند. جای تاسف است- برای افرادی مثل مایکل گانگور- که در کلیساها تعلیم و موعظات بسیار اندکی دربارۀ حقیقت، راز و شکوه تجسم مسیح پیدا میشود؛ همچنین، شناخت ما نسبت به گنجینۀ عظیم حکمت در سنت روحانیت مسیحی، بسیار محدود است.
تا زمانی که رهبران مسیحی به غنی بودن کتاب مقدس و بینش مردان و زنان مقدس در زمانهای قدیم، پی نبرند، افراد زمانۀ ما که تشنگی روحانی دارند، احتمالاً کتابهایی مثل مسیح کیهانی را از کتابخانه یا کتابفروشی تهیه میکنند، با این تصور که کتابی مفید در زمینۀ روحانیت مسیحی یافتهاند! آنها به جای نان، این تکه سنگ را با خود به خانه میبرند. ای شبانان و معلمین، هشیار باشید!
منبع: گاسپل کوالیشن
ترجمه شده در خدمت چهره به چهره
رویای آشتی تمامی پارس زبانان با عیسی مسیح
مطالعه شش ماهه کتاب